پاسخ به: برخی شبهات علمی

http://ghorankalamegod.blogfa.com/

پاسخ به: برخی شبهات علمی

در بررسی این قسمت توجه به نکات زیر حائز اهمیت است:

1-  قرآن محدود در حصار زمان و مکان نمی باشد زیرا کلام آفریدگاریست که به گذشته و آینده عالم است. لذا از هرگونه خطا و اشتباه به دوراست. اما این علم ماست که نسبت به علم آیندگان ناقص است. همانگونه که علم گذشتگان نسبت به ما ناقص بوده است. آیا برای بشر 1400 سال پیش قابل پذیرش بود که زمان تابع شرایط مختلف است؟  اکنون برای ما قابل پذیرش شده است که  یکی از عواملی که زمان به آن وابسته است سرعت می باشد و در سرعت های بالا زمان دیرتر می گذرد و برای جسمی که با سرعت نور حرکت کند زمان نمی گذرد... لذا باید قبول کرد که علم ما نیز نسبت به آیندگان ناقص است.

2- قرآن نکات علمی را صراحتا نگفته بلکه از مثال زدن استفاده می کند تا برای بشر ۱۴۰۰ سال پیش قابل قبول و قابل درک باشد. بدیهی است که بشر آن زمان نمی تواند بپذیرد که بر روی زمینی کروی و متحرک زندگی می کند و گوینده چنین سخنی حتی ده قرن بعد هم در امان نبوده است. لذا از مثال زدن استفاده می کند.

 

سقف بودن آسمان:

وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ

            «و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم، در حالی که آنها از نشانهای آن رویگردانند».

 

سقف یک خانه ساکنانش را از نور خورشید، باران و ... محفوظ نگه می دارد و مانع خروج حرارت از آن می گردد و  آسمان همچون سقف محافظ دیگر می باشد زیرا: هميشه از طرف فضا سنگهای آسمانی بطرف زمين می آيـد، جو آنها را می سوزاند، و آنها ضمن چند ثانيه درخشيدن به پودر تبديل می شوند و کم کم بدون اينکه ديده شوند به زمين می ريزند. جو امواج راديوئی را بطرف زمين برمی گرداند. خورشيد انواع واقسام امواج و انرژی از خود ساطع می کـند. قـشر گاز اُزون جو که در ارتفاع ميان 30000 تا 40000 متر قـرار دارد، از به زمين رسيدن اشعه ماوراء بـنـفـش کـه می تواند خيلی از موجودات زنده را بکشد جلوگيری می کند. قشر جو مانع از بيرون رفتن بخار آب می شود. همچنین قـشـر دی اکسيد جو گرمای زمين را در جو زمين نگه می دارد و فـقـط قسمت ناچيزی از گرما از آن به خارج از جو نفوذ می کند. در صورت نبود ايـن قـشر گرما از محدوده زمين خارج می شود و جو زمين 50 درجه سردتر از آنچه هـست می شود. به اين ترتيب جو مانند يک سقـف ما را حفـظ می کند.

 

آسمان را همچون طومار بازمی گردانیم

 

برای انبساط کیهان سه مدل مختلف وجوددارد:  در نوع اول که فریدمان آن را کشف‌کرد، مجموعه کیهانی با کندی مقیدی در حال انبساط است، به‌قسمی که نیروی جاذبه بین کهکشانهای مختلف، سبب‌می‌شود که این انبساط رفته‌رفته کندشده، وسرانجام متوقف‌شود و سپس کهکشانها به‌سوی یکدیگر آغاز حرکت‌کرده و جهان هستی « بسته » شود. در نوع دوم مجموعه‌کیهانی آنچنان سریع انبساط می‌یابد که جاذبه گرانشی هرگز نمی‌تواند آن را متوقف سازد و فقط سرعت آن را کمی کاهش‌می‌دهد.
در نوع سوم سرعت انبساط مجموعه ‌کیهانی فقط به اندازه‌ای است که برای جلوگیری از درهمفرونشینی مجدد آن کافی‌است. در این حالت انبساط از صفر آغاز گشته و تا ابد افزایش می‌یابد. در مدل نوع اول که در آن کیهان نخست منبسط و دوباره منقبض‌می‌شود، فضا همچون زمین در روی خودش خم‌شده‌است. نابراین از نظر وسعت و اندازه « متناهی » است.در مدل نوع دوم که در آن گسترش کیهان تا ابد ادامه‌می‌یابد، فضا به طریق دیگری خمیده‌می‌شود. یعنی شبیه یک زین اسب. بنابراین در این حالت فضا ‌« نامتناهی» است.در مدل نوع سوم که در آن نرخ انبساط روندی بحرانی دارد، فضا تخت و مسطح و بازهم «نامتناهی» است.

سرنوشت عالم در حقیقت بستگی به عددی دارد که در علم کیهان‌شناسی به آن چگالی بحرانی گفته می‌شود. چگالی بحرانی در واقع نشان دهنده مقدار جرمی است که می‌بایست در جهان موجود باشد تا انبساط متوقف و به انقباض تبدیل شود.  به این فرایند فروریزش بزرگ یا بیگ کرانچ “Big Crunch” می‌گویند.

بنابراین برای دانستن سرنوشت جهان باید بدانیم چگالی جهان چه قدر است. “پلانک” فیزیکدان و ستاره‌شناس مشهور، عددی را مشخص نمود به نام ثابت پلانک که طبق آن اگر برای مقدار حقیقی این عدد مرزی تعیین شود آن وقت اگر  مقدار آن عدد از عدد پیشنهادی پلانک بیشتر باشد جهان تا ابد در حال انبساط است و اگر ثابت باشد جهان مقداری منبسط و پس از آن به همان شکل باقی می‌ماند و در صورتی که از ثابت پلانک کمتر باشد جهان ما پس از انبساط دوباره منقبض شده و در همان نقطه اولیه جمع می‌شود. اما به روایت دیگر، اگر چگالی جهان از چگالی بحرانی کمتر باشد انبساط عالم تا بی‌نهایت ادامه می‌یابد و سرعتش هم مدام افزایش می‌یابد و در حالت دوم اگر مقدار چگالی جهان با چگالی بحرانی برابر باشد انبساط بالاخره روزی متوقف خواهد شد و در حالت سوم اگر چگالی جهان از چگالی بحرانی بیشتر باشد انبساط جهان روزی متوقف و به انقباض تبدیل می‌شود و بدین‌ترتیب این انقباض باعث شده تا دوباره تمام این جرم به نقطه آغازین باز گردد که  این همان فروریزش بزرگ یا بیگ کرانچ “Big crunch” است. گفتنی است نقطه مقابل آن بیگ بنگ یا انفجار بزرگ می باشد.

از نظر قرآن کریم جهان  پایانی دارد و پایان یافتنش نیز به ‌همان ‌صورتی ‌است که خداوند آن را آفریده ‌است. یعنی شیوه همان است ولی به صورت عکس عمل می‌شود. شیوه‌ای را که قرآن کریم در این مورد ضمن آوردن مثالی بیان‌کرده، هنوز به ذهن هیچ دانشمندی نیامده و قدرت علمی و تخیلی آنان تاکنون به این قله رفیع نرسیده‌است.

يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاء كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ

«(به یاد آر) روزی که ما آسمان را در پیچیم چنان که طومار نوشته ها را در می پیچد، همانگونه که نخستین بار بوجود آوردیم دوباره آنها را باز می گردانیم، وعده ای است بر عهده ما که بی تردید انجام دهنده آنیم».

 

همة ما یک برگ کاغذ لوله‌شده را دیده‌ایم. اگر به داخل این لوله‌ کاغذی که تاحد ممکن پیچانده و سپس رهاشده‌باشد بنگریم، چه شکل ‌و حالتی را مشاهده‌می‌کنیم؟ پاسخ: «شکلی حلزونی»
اگر بخواهیم این کاغذ را مجدداً جمع‌کنیم، چه کاری را باید انجام‌دهیم؟ پاسخ : لایه‌های مرکزی آن را منقبض و فشرده‌می‌کنیم و می‌پیچانیم. در نتیجه، لایه‌های فوقانی نیز از انقباض و فشردگی لایه‌های مرکزی تبعیت‌کرده و روی یکدیگر جمع و هموار می‌شوند. شکل حلزونی، شکلی است که قرآن‌کریم با مثال «کطی‌السجل‌للکتب» یعنی پیچاندن طومارها(نامه‌های قدیمی) شکل آفرینش کیهان و نیز روش برچیدن جهان پیدا را برای همگان از یک کودک دبستانی تا یک دانشمند کیهان‌شناس مشخص‌کرده‌است

 

 ذوالقرنین:

 حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا

«تا چون به مغرب خورشید رسید خورشید را دریافت که (گویی) در چشمه ای گرم و گل آلود فرو می رود. و در انجا گروهی (از کفار) را یافت. گفتیم: ای ذولقرنین (در کار آنها مختاری) یا عذاب می کنی و یا در حقشان راهی نیکو پیش می گیری».

در آیه(کهف/86) آنچه از ذو القرنین نقل می شود همانند چیزی است که همه ما انسانها امروزه نیز آنرا می گوئیم. همه می گوئیم: "خورشید طلوع کرد"، "خورشید غروب کرد"، "خورشید از پشت کوه درآمد"، "خورشید در دریا غروب کرد" و غیره. و این به معنی این نیست که خورشید پشت کوه قایم بوده و حالا درآمده و یا خورشید در دریا فرو رفته است.

 

تگرگ(مگر در آسمان کوه وجود دارد):

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاء وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاء يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ

 

«آیا ندیدی که خداوند ابری را به آرامی می راند. سپس میان(قطعات) آن پیوند می دهد سپس آن را متراکم می سازد. پس باران را می بینی که از لابلای آن بیرون می آید و نیز از آسمان از کوههای ابر یخ زده که در آن هست برف و تگرگ فرو می ریزد. پس به سبب آن به قومی که بخواهد زیان می رساند و آن را از قومی که بخواهد بر می گرداند. نزدیک است روشنی برقش چشم ها را از بین ببرد».

طي مطالعه اي كه دانشمندان روي ابرها انجام داده اند به اين نتيجه رسيده اند كه ابرهاي باران زا با طي سلسله مراحل خاص و به شيوه اي مشخص، تشكيل مي شوند و شكل گيري و ايجاد ابرهاي باران زا نياز به انواع خاصي باد و ابر دارد. يكي از انواع ابرهاي باران زا كه معمولاً با رعد و برق همراه است كومولونيمبوس است. هواشناسان در مورد تشكيل ابر كومولونيمبوس مطالعه كرده اند تا نحوه توليد و ايجاد باران، تگرگ، برق (نور) را بيابند. يافته ها نشان مي دهد كه كومولونيمبوس طي مراحل زير باران ايجاد مي كند.  

1ـ حرکت ابرها: ابتدا ابرها با نيروي باد به حركت در مي آيند، قطعه هاي پراكنده و كوچك كه كومولوس نام دارند با نيروي باد به يكديگر فشرده شده و در يك منطقه تجمع مي يابند و ابرهاي كومولونيموس را مي سازند.

2- اتصال: ابرهاي كوچكتر به يكديگر متصل و ابرهاي بزرگتر را تشكيل مي دهند.

3ـ تراكم و انبوه شدن: وقتي ابرهاي كوچكتر به هم مي پيوندند و ابرهاي بزرگتر را مي سازند در ابرهاي بزرگ حركت و رشد عمودي به سمت بالا صورت گرفته كه اين پديده در مركز ابرها بيشتر از لبه ها و كناره هاي آن رخ مي دهد و بعد از اين رشد رو به بالا موجب كشيده شدن توده ابر به بالا و رسيدن به ناحيه سردتر اتمسفر (جو) كه محل تشكيل قطره هاي آب و تگرگ است مي شود. و قطره هاي آب و تگرگ، بزرگتر و سنگين تر شده و حركت رو به بالاي آنها متوقف مي شود و به صورت قطره هاي باران و تگرگ فرود ميآيند.

هواشناسان تنها در دهه هاي اخير با كمك وسايل پيشرفته مانند هواپيما، ماهواره، كامپيوتر، بالون و ...... به مطالعه بادها، جهت آنها و اندازه گيري رطوبت، تغييرات آن رطوبت، تعيين سطح فشار اتمسفر، تغييرات آن پرداخته و به جزئيات شكل گيري ابرها و ساختمان و نحوه عمل ابرها پي برده اند.
هواشناسان دريافته اند كه ابرهاي كومولونيمبوس كه حامل تگرگ هستند تا ارتفاع 25000 الي 30000 پا  مي رسند و شبيه رشته كوههايي می باشند.

در كتب هوا شناسي گفته شده همين كه تگرگ از قسمت سرد و يخچالي ابر فرو مي ريزد يعني همان جايي كه بلورهاي يخ در آن تشكيل مي شود، ابرها باردار مي شوند و قطره هاي آب با تگرگ به هم برخورد كرده يخ مي زنند و باقي مانده گرماي خود را از دست مي دهند. سطح تگرگ گرمتر از اطراف خود بلور است. وقتي تگرگ با بلور يخ مجاور و مماس مي شود يك پديده مهم رخ مي دهد. كلاً الكترونها هميشه از ناحيه سردتر به نقطه گرمتر حركت مي كند. در همين حال وقتي قطره هاي خيلي سرد و يخ زده در تماس با يك دانه تگرگ قرار مي گيرند همين پديده رخ مي دهد و از اين رو تگرگها بار منفي گرفته و قطرات بسيار سرد يخ بار مثبت مي گيرند و در برخورد با تگرگ خرد و متلاشي مي شوند حال ذرات خرده شده يخ سبكتر شده و به لايه هاي بالايي ابر صعود مي كنند و تگرگ با بار منفي باقي مانده و در لايه هاي زيرين و بستر ابر قرار مي گيرد. بنابراين لايه هاي زيرين ابر كلاً داراي بار منفي بوده و سپس اين بار منفي به صورت برق به زمين تخليه مي گردد. نتيجه مي گيريم كه تگرگ نقش مهمي در توليد و ايجاد برق دارد.
اين اطلاعات در سالهاي اخير بدست آمده است و اصولاً تا 1600 بعد از ميلاد نظرات ارسطو در هواشناسي  مطرح و غالب بوده است، مثلاً او معتقد بود كه اتمسفر داراي دو نوع هوا است، هواي مرطوب و هواي خشك و رعد صداي حاصل از برخورد هواي خشك با ابرهاي مجاور را مي دانست و برق و نور را حاصل از شعله ور شدن و سوختن هواي خشك با شعله ضعيف و نازك تعريف مي كرد و اينها عقايد هواشناسي بود كه در 1400 سال پيش يعني زمان نزول قرآن مطرح و غالب بود. 

هفت آسمان!

به عقیده بعضى از دانشمندان بزرگ، کواکب و ستارگان و کهکشانهایى که دیده مى‏شود همه جزء آسمان اولند و در ماوراى آن شش جهان بزرگ دیگر هست .منظور قرآن از آسمانهاى هفتگانه مجموع عوالم هفتگانه‏اى است که در جهان هستى وجود دارد، گرچه علم و دانش امروز انسان فقط پرده از روى یکى از آنها برداشته ولى هیچ مانعى ندارد که در آینده در اثر تکمیل علم انسان عوالم ششگانه عظیم دیگرى در پشت این جهان محسوس امروز کشف گردد. طرفداران این عقیده به این آیه استشهاد نموده‏اند:

إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ

«همانا ما آسمان دنیا(نزدیکتر) را به زینت و زیور ستارگان آراستیم»

 

  از این آیه استفاده مى‏شود که ستارگان همه در آسمان اولند (باید توجه داشت که کلمه «دنیا» در لغت عرب به معنى پایین و نزدیک است. به هر حال، ذکر این نکته لازم به نظر مى‏رسد: از آیات و روایاتى که عدد آسمانها را هفت معرفى کرده به هیچ وجه تایید نظریه هیئت بطلمیوس که آسمانها را به صورت افلاکى مانند طبقات پوست پیاز معرفى مى‏کرد،استفاده نمى‏شود زیرا مطابق هیئت بطلمیوس عدد افلاک و آسمانها نه مى‏باشد.

 

کوهها  همچون میخها برای اینکه زمین نلرزد!

وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا

«و کوه ها را میخ هایی (فرو رفته در سطح آن) نکردیم»

وَأَلْقَى فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

«و در زمین کوههایی پابرجا و استوار بیفکند تا مبادا زمین شما را بجنباند، و نیز نهرها و راهها(قرار داد) باشد که راه یابید»

 

ماه و در کل کیهان، بر آب و بویژه آب دریاها و اقیانوسها (جزر و مد)  تاثیر می گذارد. که این تاثیرات در برخی روزها کم و زیاد می شوند. کوه ها در حقیقت حکم زره فولادین را دارند که دور تا دور زمین را احاطه کرده ، و با توجه به ارتباط و پیوندى که در اعماق زمین به هم دارند ، یک شبکه نیرومند سرتاسرى را تشکیل مى دهند و اگر چنین نبود و سطح زمین را خاک هاى نرم پوشانده بود به آسانى تحت تأثیر جاذبه نیرومند ماه قرار مى گرفت و جزر و مد در خشکى ها مانند جزر و مد در دریاها همه چیز را به لرزه درمى آورد و اضطراب و حرکت و لرزش در طول شبانه روز بر سطح زمین حکم فرما بود و هر ساختمانى را ممکن بود ویران کند . جاذبه خورشید نیز ، جزر و مدى هر چند خفیف تر به وجود مى آورد و اگر ماه و خورشید در مسیر خود در یک سو واقع شوند و این دو جاذبه در یک جهت قرار گیرند ، این حرکات به مراتب قوى تر و شدیدتر خواهد شد ; ولى وجود کوه هاىظ محکم ، این جزر و مدها را به حداقل مى رساند ، چنان که قرآن مى گوید : کوه ها میخ هاى زمین اند و آن را از لرزشها حفظ مى کنند .

کره زمین دارای حرکت های زیادی است از آن جمله: الف) حرکت وضعی(دورانی) : زمین در هر بیست وچهار ساعت یک بار به  دور خود می چرخد و شب وروز به وجود می آید سرعت این حرکت دورانی در مدار استوا در هر ساعت 1666کیلو متر و در هر ثانیه  461متر است که هرچه به قطبین نزدیک شویم از مقدار آن کاسته میشود.ب) حرکت انتقالی :زمین با حرکت اتتقالی سریع خود که سرعت آن 170هزار کیلومتر در ساعت است به دور خورشیدمی چرخد. ج) حرکت هلیسی: چون منظومه شمسی در هر ثانیه 20 کیلو متر در فضا و به مقصد نا معلومی به دنبال ستاره( وگا )حرکت میکند کره زمین مجبور است سرعت حرکات وضعی و انتقالی خود را چنان ترتیب دهد تا از  کاروان نام برده عقب نماند و پیشروی نیز ننماید . سرعت این حرکت در روز  اول تیر ماه  ثانیه ای 28900  کیلومتر ودر اول دی ماه 30 هزار کیلو متر است

به طور مسلم این حرکت سریع زمین و بلاخص حرکت وضعی آن در تماس با هوای مجاور آن ودر برخورد با ملکولهای هوا با سطح کره آنچنان گرمائی  تولید می کند که برای مشکل ساختن حیات روی زمین کافی است این مشکل در صورتی پیش می آید که هوای مجاور زمین همراه خود زمین حرکت نکند و در اثر برخورد با ملکول های هوای ساکن که همه جوانب آنرا مانند پوست پیاز فرا گرفته است حرارت شدیدی تولید میشود ولی اگر هوای مجاور زمین پایاپای خود زمین حرکت نماید و هر دو دست به دست هم وبه یک سمت در حال حرکت باشد قطعا چنین خطری پدید نخواهد آمد

از این رو وجود کوه ها وپستی وبلندی ها ی زمین در حرکت "هوای مجاور" همراه زمین نقش موثری دارند زیرا در پرتو فواصل کوه ها وپستی وبلندی های آن قشر جامد زمین را به صورت سرزمین شخم زده در آورده است و هوای مجاوری که با سطح زمین تماس دارد در میان کوه ها حبس شده وپستی وبلندی های مختلف زمین که حتی در برخی از مناطق به هشت کیلومتر میرسد هوای چسبیده به زمین را در داخل خود نگاه داشته است و هنگام حرکت زمین  هوای داخل فرورفتگی ها و چسبیده به آن، با آن حرکت میکند و هر دو در مسیر واحدی پایاپای یکدیگر به گردش خود ادامه میدهند و شاید این آیه:«والقی فی الارض رواسی ان تمید بکم»{نحل/15}<<و در زمین کوه های استواری افکند تا شما را از حرکات نا موزون حفظ کند>> اشاره به این راز بزرگ باشد که در سایه کوه ها به وجود می آید.

یکى از عوامل حرکات ناموزون زمین مواد مذابى است که هسته مرکزى زمین را تشکیل مى دهند ، و دل زمین مملوّ از گازهاى متراکمى است که باشدت هر چه تمامتر بر آن فشار مى آورد ، به عقیده گروهى از دانشمندان ، زلزله هاى خطرناکى که ضررهاى جبران ناپذیرى به وجود مى آورند ، نتیجه عمل حرارت و گازهاى درونى زمین است که با شدت خارج مى شوند : در این صحنه متلاطم ، یگانه عاملى که از متلاشى شدن و جدا شدن قطعات زمین ، مانع مى گردد همان کوه هاست ، ریشه هاى کوه هاى سنگین که در اعماق زمین فرو رفته و قطعات زمین را در برگرفته ، آن ها را به هم اتصال مى دهد ، و بسان میخ هایى که قطعات تخته را بهم متصل مى سازد از انفکاک و جدایى جلوگیرى مى کند ، قطعات زمین را از تفرق و پاشیدگى باز مى دارد .افزون بر آن به نظر برخى از دانشمندان ، عمده کوه هایى که در روى زمین است ، بر اثر فوران آتش فشان و خارج شدن مواد مذاب زمین و انباشته و منجمد شدن آنان به وجود آمده ، و به صورت میخى که در روى زمین کوبیده باشند ، در آمده ، که این امر موجب سکون و آرامش آتش فشان هاى زیرزمین ، و رفع اضطراب زمین شده است ، و آیه «و الجبال او تادًا ; کوه ها را میخ هاى زمین قرار دادیم » را اشاره به آن دانسته اند

تا یک قرن پیش دانشمندان کوه ها را توده های سنگی عظیمی می پنداشتند که مانند تپه های مصنوعی روی زمین ریخته شده اند ولی دانشمندان اخیرا پی بردهاند که قسمت عمده هر کوهی ،زیر سطح زمین قرار داردچنان که( ژرژگاموف )استاد دانشگاه واشنگتن مینویسد (نظریه سطحی بودن کوه ها در زمین شناسی، یک قرن پیش ،از نظریه های عمومی بوده و اخیرا به این موضوع پی برده اند که بخشی از هر کوه زیر سطح آن قرار دارد )در حالی که قرآن چهارده قرن پیش،پرده از این راز بزرگ برداشته و کوه ها را میخ های زمین معرفی کرده است .

 

آسمان را نگه داشت تا بر زمین نیفتد!


أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ

«آیا ندیدی که خداوند آنچه را در (روی) زمین است رام شما نموده و نیز کشتی ها را که در دریا به فرمان او جریان دارند، و آسمان را نگه می دارد تا مبادا بر روی زمین فروافتد مگر به اذن و اراده حتمی او، حقا که خداوند با مردم رئوف و مهربان است»

 

چرا ماه  که یکی از اجزاء آسمان است به روی زمین سقوط نمی‌کند؟! زمین با نیروی گرانش ماه را به سوی خود می‌کشد. اما چرا ماه به روی زمین سقوط نمی کند؟ اگر ماه  که در حقیقت بی وقفه به دور سیاره ما می‌چرخد، از گردش باز می ایستاد، فقط برای مدت کوتاهی ثابت می‌ایستاد، آنگاه با سرعتی فزاینده به سمت زمین می‌شتافت و در نهایت با شدت به زمین برخورد می‌کرد. ماه از همان زمانهای اولیه با سرعتی برابر ۳۶۵۹ کیلومتر در ساعت به دور زمین در حال گردش بوده‌است. در اثر این حرکت گردشی ، یک نیروی گریز از مرکز به سمت خارج ایجاد می‌شود، که درست به اندازه نیروی گرانش زمین که به سمت داخل کشش دارد، است. این دو نیروی مخالف ، اثر یکدیگر را بطور متقابل خنثی می‌کنند، به نحوی که ماه هموراه بر مدار خود باقی می‌ماند. و  به همین دلیل است که ماه که یکی از اجزاء آسمان است  بر روی زمین فرو نمی افتد. بنابراین خداوند آسمان را نگه می دارد (با حاکم کردن قوانین جاذبه و گریز از مرکز و ...) تا مبادا بر روی زمین فرو افتد مگر به اذن و اراده حتمی او ، حقا که خداوند با مردم، رئوف و مهربان است.

 

پیوسته بودن آسمان و  زمین در ابتدای آفرینش!

أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا

«آیا کسانی که کفر ورزیده اند به دیده دل ندیدند که همانا آسمانها و زمین (همگی) به هم پیوسته بودند، پس آنها را از هم شکافته و باز گشودیم»

 یكی از بهترین دلائلی كه می رساند این كرات همبستگی داشته اند، این است كه در خورشید بیش از 67 عنصر وجود دارد كه عین آن عناصر در زمین نیز دیده می شود.

 

خورشید و ماه در مداری شناورند!

 

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ

«و اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید، که هر یک در مداری شناور است»

 

به عبارت: کل فی فلک دقت کنید. ک ل ف ی ف ل ک که همچون یک مدار چرخشی می باشد و  حتی اگر  از انتها به ابتدا خوانده شود ،  نیز  همان کل فی فلک می شود. همانگونه که می دانید خورشید در مداری در کهکشان راه شیری در حرکت است.

 

طرد شدن شیاطین بوسیله شهابهای آسمانی!

 

 موجودات و پدیده هایی همچون ملائکه. فرشتگان. جنیان. شیاطین، وحی و روح و... مربوط به عالم غیب بوده و ازحیطه علم خارج هستند و هر چقدر هم که بشر پیشرفت بکند نمی تواند به ماهیت آنها پی ببرد. لازم به ذکر است مابه التفاوت دینداران و کسانی که اعتقادی به دین ندارند همین ایمان به غیب است. غیب یعنی نهان یعنی حقایقی که ظاهر نیستند و مستقیما محسوس و ملموس نمی باشند. الهیون با مادیون در عالم طبیعت (ماده) اختلاف ندارند و طبیعت را آنگونه می شناسند که مادیون می شناسد اما الهیون علاوه بر طبیعت، به غیب و نهان هم معتقد هستند یعنی هستی و وجود را منحصر به مشهودات و محسوسات نمی دانند بلکه به وجود نامحسوس و وجود غیبی هم اعتقاد دارند، که البته سر سلسله امور غیبی خداست، بعد از ایمان به خدا ایمان به سایر موجودات غیبی(ملائکه، جن، شیاطین و ...)  پیدا می شود. اعتقاد به وحی که غیب دیگری است و بعد از آن ایمان به معاد قرار می گیرد.  لذا یک فرد دیندار می پذیرد که: شیاطین بوسیله شهابهای آسمانی طرد گردند همانگونه که باور دارند:  ابراهیم را در اتش انداخته اند و نسوخته، عصای موسی اژدها شده و همچنین رود نیل را دو نیم کرده است، عیسی پدر نداشته و در گهواره سخن گفته، سلیمان سخن پرندگان را می فهمد و تخت ملکه سبا در یک چشم به هم زدن مسافتی طولانی جابجا شده است و یونس در شکم ماهی رفته و زنده مانده است،  زیرا الهیون اعتقاد به خدایی دارند که عالم به گذشته و آینده است و علم و  قدرتش بر انجام هر کاری بینهایت است.

 

 

ستارگان وسیله پیدا کردن راهها!

 


وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ

«و اوست که برای شما ستارگان را قرار داد تا بوسیله آنها در تاریکی های خورشید و دریا هدایت یابید همانا ما آیات را برای گروهی که می دانند تفصیل دادیم»

هر ستاره‌ای که بسیار نزدیک به امتداد محور زمین بر کره سماوی باشد جهت شمال (در نیمکره شمالی)یا جنوب (در نیمکره جنوبی) را نشان می‌دهد. و ستاره‌ای با این موقعیت محلش نسبت به ناظر ساکن روی زمین تغییر نمی‌کند. در حال حاضر این موقعیت از آن ستاره جدی است. در نیم‌کرهٔ شمالی زمین ستارهٔ قطبی (ستارهٔ شمالی، ستارهٔ جدی) با تقریب بسیاری خوبی جهت شمال جغرافیایی را نشان می‌دهد؛ یعنی اگر رو به آن بایستیم، درست به سمت شمال ایستاده‌ایم. برای یافتن ستارهٔ قطبی روش‌های مختلفی وجود دارد:

 


1- به وسیلهٔ ستاره‌های ملاقه‌ای شکل «دب اکبر» (صورت فلکی هفت برادران): هر گاه دو ستارهٔ پایانی پیالهٔ ملاقه را به هم وصل کنیم، و 5 برابر فاصلهٔ میان دو ستاره به سمت بالا ادامه دهیم، به ستارهٔ قطبی می‌رسیم.

2- به وسیلهٔ ستاره‌های W شکلِ «ذات‌الکرسی»: هرگاه وسط W را حدود 5 برابر فاصلهٔ دو ستارهٔ اضلاع آن به سوی بالا ادامه دهیم، به ستارهٔ قطبی می‌رسیم. ذات‌الکرسی نسبت به دب اکبر به ستارهٔ قطبی نزدیک‌تر است، ولی یافتن آن در آسمان مشکل‌تر است.

3- ستارهٔ قطبی، خود آخرین ستارهٔ دستهٔ ملاقهٔ صورت فلکی ملاقه‌ای شکل «دب اصغر» است.

زمین دور محوری فرضی که از شمال و جنوب کرهٔ زمین می‌گذرد می‌چرخد. این چرخش زمین موجب می‌شود که ما تصور کنیم همهٔ ستاره‌های آسمان حول محوری می‌چرخند(حرکت ظاهری دارند)، که در محل محور گردش آن‌ها ستارهٔ قطبی می‌درخشد؛ ستارهٔ پرنوری که جایش در آسمان ثابت است. دلیل عدم حرکت ظاهری ستارهٔ قطبی این است که این ستاره در امتداد محور چرخش زمین قرار دارد.در شب می‌توان به وسیلهٔ ستارهٔ قطبی و دب اکبر زمان را تشخیص داد. همچنین توسط ستاره قطبی می‌توانیم عرض جغرافیایی را تعیین کنیم

 

زنبور عسل!

خداوند در  قرآن مجید می فرماید:

وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

 

 «و پروردگارت به زنبور عسل وحی کرد (در طبیعت وی قرار داد) که از کوهها و درختان و از داریست هایی که می زنند خانه هایی فرا گیر.  (68)پس از همه میوه ها (و شیره درختان و گیاهان) بخور، آنگاه راه های (غریزی) پروردگارت را به رامی و انقیاد بپوی. از درون شکم آنها مواد قابل آشامیدن رنگارنگ بیرون می آید که در آن برای مردم شفاست. حقا در این نشانه ای است برای کسانی که می اندیشند. (69)»

 

جالب است که در هر دو آیه به زنبور عسل با ضمیر مونث اشاره شده است. Some ten centuries later, a Swedish biologist named Carolus Linnaeus, discovered that worker bees are female. حدود ده قرن بعد ، زیست شناس سوئدی به نام کارل لینه ، کشف کرد که زنبور کارگر، زن هستند. قرآن در آياتي كه زنبور عسل را مورد بحث قرار مي دهد، به زنبور عسل اشاره دارد كه خانه خود را درجستجوي غذا ترك مي گويد. قرآن درتوصيف از فعل مؤنث استفاده مي كند كه درعربي به «فاسلكي» تعبير شده است. براي يك عرب، اين تعبير بدين معناست كه زنبوري كه خانه را به جستجوي غذا ترك مي كند. مؤنث است. آيا جز يك فرد خبره، هيچ كس مي داند چگونه ميان زنبور نر و ماده تمييز قايل شود؟ حتي امروزه نيز تنها متخصصان مي توانند ميان زنبور نر و ماده تمييز قايل شوند چه رسد به عصر محمد كه هزار و چهارصد و اندي سال از آن مي گذرد. وقتي قرآن مي گويد كه زنبور ماده خانه خود را به جستجوي غذا ترك مي گويد، كاملاً دقيق و درست مي گويد و زنبور نر هيچگاه براي يافتن غذا خارج نمي شود بلكه زنبورهاي ماده براي زنبورهاي نر غذا فراهم مي كنند.

همچنین  نحوه تولید عسل با وجود پیشرفت های علمی هنوز بر زیست شناسان و دانشمندان دیگر پنهان مانده و فقط می دانند که : زنبور عسل پس از مکیدن شیره گلها و گیاهان به وسیله خرطوم خویش آنرا به کیسه عسلی که در شکم است برده و پس از چند عمل شیمیایی شناخته و نا شناخته آنرا به مایعی خوشبو و خوش طعم ، شیرین ، مقوی ، نشاط آور  تبدیل کرده و در سلولهای مومی شکل که از قبل ساخته است ذخیره می نماید . برای تهیه یک کیلوگرم از این شهد گوارا زنبور ناگزیر است 120 تا 150 هزار بار شهد حمل کند وبرای فراهم نمودن آن ده میلیون گل را بازدید کرده و از آنها شهد ( انگبین ) تهیه نماید و مسافتی معادل هفت بار دور زمین پرواز کند . شهدی که بدین طریق فراهم می شود 40 تا 80 درصد آب است که برای تغلیظ نمودن آن زنبورداران عسل مجبور هستند شهدی را که روز به کندو حمل کرده و درون سلولها ذخیره نموده اند شب هنگام مجددا  مکیده و وارد کیسه عسلی خود می نمایند در آنجا کمی از آب آنرا جذب و موادی از قبیل هورمون ها و آنزیم ها به آن اضافه می نمایند و بعد داخل حجره ها می ریزند . این عمل توسط سایر زنبورها تکرار می شود و مقداری از آب آنهم در مجاورت هوای کندو که از بال زدن زنبورها ایجاد می شود تبخیر شده و در پایان مواد دیگری از قبیل اسید های آلی و مواد ضد عفونی کننده به آن اضافه می نمایند . عمل تغلیظ آنقدر ادامه می یابد تا عسل به غلظت طبیعی خود برسد ، آنگاه آنرا در داخل سلولها ذخیره می کنند و درب آنرا با موم می پوشانند بدین ترتیب عسل انبار شده می تواند برای مدت طولانی نگهداری شود .

این حشره با تمام کوچکی اش دو معده دارد ، شهد گلهای مکیده شده وارد معده اول می شود که بوسیله دریچه ای به معده دوم مربوط است . معده دوم عملیات گوارشی را انجام می دهد . معده اول را کیسه عسلی یا چینه دان می گویند کلیه مراحل تبدیل شهد به عسل در این معده انجام گرفته و عسل رسیده و آماده شده از طریق خرطوم زنبور به سلولهای مومی شکل ریخته می شود . کیسه عسلی به وسیله دریچه ای به معده دوم ( معده اصلی ) منتهی می شود زنبور عسل در صورت لزوم جهت تغذیه خویش با اندک فشار بوسیله ماهیچه های اطرافش دریچه را باز می کند و از این طریق عسل مورد نیاز زنبور وارد معده اصلی شده و صرف تغذیه آن می شود و سایر عملیات  گوارشی جهت تغذیه زنبور عسل انجام می گیرد.

+ نوشته شده در  شنبه هشتم خرداد 1389ساعت 22:35  توسط محمد علی کوشش  |  2 نظر

نقد: محمد و علم غیب

مخالفان می نویسند: محمد علم غیب نمی داند

اصولا تكميل مقام رهبرى ، آنهم يك رهبرى جهانى و همگانى ، آنهم در تمام زمينه هاى مادى و معنوى ، نياز به آگاهى بر بسيارى از مسائل دارد كه از ساير مردم پوشيده است ، نه تنها آگاهى از احكام و قوانين الهى ، بلكه آگاهى بر اسرار جهان هستى و ساختمان بشر و قسمتى از حوادث آينده و گذشته ، اين بخش از علم غيب را خداوند در اختيار فرستادگان و نمايندگانش مى گذارد، و اگر نگذارد رهبرى آنها تكميل نخواهد شد. و به تعبير ديگر: اقدامات و سخنان و گفته هاى آنها رنگ زمان و مكان خودشان پيدا خواهد كرد و محدود به شرائط يك عصر و يك محيط مى شود، اما هنگامى كه از اين بخش از اسرار غيب آگاه باشند، برنامه ها را آنچنان پياده مى كنند كه براى آيندگان و كسانى كه در شرائط و مقتضيات ديگر به وجود خواهند آمد نيز مفيد و كافى خواهد بود.

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا

خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هيچكس را از علم غيب خود آگاه نمى سازد مگر رسولانى كه مورد رضايت او هستند.

 

در حقیقت پیامبر(ص) از امور غیبی  که خداوند در اختیار او گذاشته است آگاه است.

 

قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

بگو : من مالک سود و زيان خود نيستم ، مگر آنچه خدا بخواهد و اگر، علم غيب می دانستم بر خير خود بسی می افزودم و هيچ شری به من نمی رسيد من کسی جز بيم دهنده و مژده دهنده ای برای مؤمنان نيستم

 

در حقیقت در آیه فوق هدف نفى مالكيت سود و زيان يا نفى علم غيب به طور مطلق نيست بلكه هدف نفى استقلال، و آگاهی از غیب جهت منافع شخصی مى باشد و به تعبير ديگر پيامبر (ص) از خودش چيزى نمى داند بلكه آنچه خدا از غيب و اسرار نهان در اختيارش گذارده است مى داند. آیه فوق زمانی نارل شد که اهل مكه به پيامبر (ص) گفتند: تو اگر با خدا ارتباط دارى، آيا پروردگار تو را از گرانى و ارزانى اجناس در آينده با خبر نمى‏سازد كه از اين طريق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهيه كنى و آنچه به زيان است كنار بگذارى و يا از خشكسالى و يا پر آبى مناطق مختلف آگاه سازد تا به موقع از مناطق خشك به سرزمين‏هاى پربركت كوچ كنى؟! در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت. در حقیقت عده ای می خواستند با اطلاع از وحی برای خود منافعی را کسب کنند نه اینکه به دین اسلام ایمان بیاورند. محمد (ص) از طریق وحی از غیب اطلاع پیدا می کرد و این اطلاع از غیب هم در جهت آگاهی محمد(ص) از توطئه های دشمنانش، و وسیله ای برای کمک به پیامبر در راستای تشکیل حکومت دینی و همچنین هدایت انسانها بوده است نه وسیله ای برای کسب خیر و دوری از شر شخصی، همانگونه که در آیه فوق بدان اشاره شده است.

 جالب است مخالفین از آیاتی همچون آیه فوق نتیجه می گیرد که محمد(ص) از غیب اطلاع نداشته لذا نمی تواند پیامبر خدا و شایسته اطاعت باشد و در جای دیگر. آگاهی از غیب را نوعی جاسوسی و سخن چینی الله  برای محمد(ص) توصیف می کند. و این تناقض گویی آشکار به چشم می خورد.  لازم به ذکر است که آگاه ساختن محمد(ص) از غیب و توطئه های دشمنانش جهت حمایت محمد(ص)  در به ثمر رساندن اسلام و تشکیل حکومت اسلامی بوده است. اگر این آگاه ساختن از  غیب و حمایت ها صورت نمی گرفت جای شک و تردید داشت که چرا خداوندی که او را به عنوان فرستاده خود بر گزیده است او را تنها رها کرده و از وی  پشتیبانی نمی کند؟ آگاه ساختن محمد(ص) از هدف منافقین از ساخت مسجد ضرار، آگاه ساختن محمد(ص) از افشا گری راز توسط یکی از همسرانش، آگاه ساختن محمد ار  توطئه کفار در کشتن وی در رختخوابش و خوابیدن حضرت علی(ع) به جای ایشان و غیره ... همگی در همین راستا بوده است. 

 

+ نوشته شده در  جمعه هفتم خرداد 1389ساعت 18:25  توسط محمد علی کوشش  |  8 نظر

           نقد: اسلام برای یک قوم و یا برای همه مردم دنیا

مخالفان می نویسد: تاکید قرآن بر عربی بودن ناشی از این است که اسلام و قرآن برای عرب آمده است. از طرفی ما خویشان نزدیک محمد نیستیم و ما مردم مکه نیستیم و .....لذا قرآن و اسلام برای ما ایرانیان نمی باشد از طرفی ما قبلا پیامبر و انذار کننده ای داشته ایم.  

 

علت برداشت های غلط:

همانگونه که قبلا گفته شد توجه با شان و زمان نزول آیات در هنگام تفسیر و فهم آیات از اهمیت بالایی برخوردار است.  برای مشخص شدن اهمیت موضوع تنها به بیان یک نمونه می پردازیم: مخالفان از آیاتی همچون:

 
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ

«و (نخست) خویشان نزدیکت را بیم ده».

 

 نتیجه می گیرد که اسلام برای خویشاوندان محمد بوده است و این در حالی است که باید دانست که :  پیامبر (ص) سه سال تمام به دعوت سری پرداخت و عده‌ای معدودی مخفیانه به آیین اسلام گرویدند و پس از سه سال دعوت مخفیانه، از جانب خداوند، آیه ( و انذر عشیرتک الاقربین - خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسان) (سوره شعراء/ 214)  بر آن حضرت نازل شد و رسول خدا نزدیکانش از خاندان عبدالمطلب را به منزلش دعوت نمود و پس از پذیرایی از آنان، رسالت خود را اعلام فرمود. گویا نویسنده انتظار دارد که حضرت محمد(ص) جهانی بودن رسالتش را از همان آغاز اعلام کرده و به جای شروع از خویشاوندان، نزدیکان و ساکنین مکه و ... نامه ای به سران کشورها بفرستد و ابتدا آنها را به دین اسلام دعوت کند تا جهانی بودن رسالتش و محدود نبودن به یک قوم و یا یک زبان خاص مشخص شود؟!

در حقیقت این برداشت اشتباه به علت این بوده که  بدون در نظر گرفتن شان و زمان نزول آیات به برداشت های غلط رسیده و نتیجه گیری های اشتباه کرده است. از طرفی دیگر در آیات زیر که برخی مکی و برخی مدنی هستند اشاره به رسالت جهانی پیامبر شده است.

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا     

«بگو: ای مردم، به یقین من فرستاده خدا به سوی همه شمایم ».

                                                                                                                           

 تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا    

«والا و پربرکت است آن (خدایی) که فرقان را به تدریج بر بنده خود فروفرستاد تا همه جهانیان را بیم دهنده باشد».

 

 هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا

«اوست آن که رسول خود را با (چراغ) هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز کند، و خداوند در گواهی (در این مطلب) کافی است».

 

 وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

 «و ما تو را نفرستادیم مگر نگهدارنده همه مردم  و مژده دهنده و بیم دهنده. ولکن بیشتر مردم نمی دانند».

 

وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ        

 «و این قرآن به من وحی شده تا بوسیله آن شما و هرکس را که  بدو رسد بیم دهم ».

 

أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَـؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ

«آنها کسانی هستند که بدانها کتاب و حکم و نبوت عطا کردیم. پس اگر اینان(کفار قریش) بدین امور(که اصول شرایع آسمانی است) کفر ورزند، بی تردید ما گروهی را بدان برگمارده ایم که هرگز بدان کافر نباشند. (89) آنها(طایفه انبیاء) کسانی اند که خداوند آنها را هدایت نموده، پس به هدایت و راه و روش آن اقتدا کن. (و به مردم) بگو: من بر این (ابلاغ رسالت) مزدی از شما نمی طلبم، این (قرآن) جز تذکری برای جهانیان نیست». (90)

 

            «و ما هو الا ذکر للعالمین» . (قلم/52)

«در حالی که این (پیامبر و این قرآن) چیزی جز مایه تذکری برای جهانیان نیست».

 

      إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ

«این(قرآن) جز یادآوری برای جهانیان نیست. (27) برای آن کس از شما که بخواهد مستقیم گردد. (28) و شما (انتخاب این راه را) اراده نمی کنید مگر آنکه خداوند، پروردگار جهانیان بخواهد (29) ».

 

آیات فوق جهانی بودن رسالت پیامبر را بیان می کند، لذا پيامبر (ص) در سال ششم هجرت پس از صلح حدیبیه، نامه هايى را به پادشاهان: ایران، روم، حبشه، مصر، یمامه و بحرین فرستاد و در آن نامه‏ها آنان را به دین اسلام دعوت فرمود. و این خود نشان دهنده این است که دین اسلام اختصاص به یک قوم خاص و  یا یک زبان خاص ندارد. از طرفی اکنون پس از گذشت 1400 سال ایرانیان فارسی زبان در پذیرش دین مبین اسلام و انجام احکام متعالی بخش آن از خود عربزبانان پیشی گرفته و  این خود دلیلی بر این است که دین اسام مختص به یک قوم و یا یک زبان  مشخص نمی باشد. همانگونه که در بسیاری از کشورهای غربی و ... مسلمانان روز به روز به دین اسلام گرایش پیدا می کنند. و این بدیهی است که یک دین الهی مختص به یک قوم و یا نژاد خواص نبوده، همانطور که حضرت مسیح در فلسطین ظهور کرد ولی اکنون بسیار از پیروان دین مسیحیت در کشور های اروپایی هستند.

«ناس»، يعني توده‌هاي مردم، صرف نظر از ملت و آئين با خطاب‌هاي: يا ايها الناس (۱۹ بار) يا ايها الانسان، يا بني آدم و ... مخاطبين آيه‌هاي زيادي هستند. قرآن خود را: «هدي للعالمين» (هدايت براي عالميان)، «كافة للناس» (فراگيرنده همه مردم)، «نذيراً للبشر» (هشدار دهنده به بشريت) و «رحمهً للعالمين» معرفي كرده است.


همچنین در این بخش نویسنده با بیان اینکه قرآن در آیات مختلف تاکید بر عربی بودن آن کرده است  نتیجه می گیرد که اسلام فقط برای عرب زبانان می باشد.  البته نزول قرآن به لباس عربی فصیح است. اما چرا می بایست در بسیاری از آیات بر عربی بودن قرآن تاکید شود؟ عربی بودن قرآن که امری واضح می باشد؟

 

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

«حقا ما قرآن را به زبان عربی فرستادیم، باشد که بیاندیشید (2)».

 

قرآن، پیش از ده مرتبه با عبارت های مختلف، به عربی بودن الفاظ قرآن تأکید می ورزد. تا آشکار گردد که قرآن، عین الفاظی است که بر حضرت محمد(ص) نازل شده است و هرگز برای پیامبر اسلام موضوعیتی قائل نشده و آن چه نازل شده است بدون دست خوردگی و بدون آمیختگی با افکار و اندیشه های بشری پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بوده است.در سوره (یوسف/2) خداوند با تاکید بر عربی بودن قرآن، می فرماید: باشد که بیاندیشید؟!. علامه طباطبایی(ره) می فرماید: ضمیر «انزلناه» به کتاب باز می گردد و خداوند در مرحله انزال آن را به لباس زبان عربی پوشانید. و این خود یکی از اسرار حفظ و ضبط قرآن است؛ چرا که وحی آن از مقوله لفظ است. در غیر این صورت مانند حدیث قدسی، در آن احتمال تحریف و جعل می رفت. همچنین واژه «انزلنا» با ضمیر «نا» دلالت دارد که خداوند وحی و عربی بودن آن را به خود نسبت می دهد. افزون بر آن، آیه ای که با کلمه «قل» شروع می شود، دلیل بر این است که پیامبر می باید کلام خدا را بازگو کند اگر قرآن کلام پیامبر بود، گفتن «قل» معنایی نداشت. چگونه ممكن است قرآن كلام پيامبر باشد در حالي كه در اين كتاب ۳۳۲ بار فرمان «قل» (بگو) به پيامبر داده شده و او عيناً اين فرمان را با ذكر كلمه «قل» در قرآن آورده است!!   باز هم عجيب آن است كه ۳۳۱ بار در اين كتاب سخن ديگران و عموماً مخالفين (با افعال: قالوا، يقولون و ...) آمده و قرآن با آزاد منشي پند آموزي عيناً گفتار دشمنان خدا و رسول را نقل كرده تا يكطرفه به قاضي نرفته باشد!!

از طرف دیگر تفاوت معجزه آخرین پیامبر (ص) نسبت به پیامبران پیشین، خود گواه روشنی بر جهانی بودن آن است. بدیهی است که معجزه آخرین پیامبر می بایست محصور در حصار زمان و مکان نباشد. و بر خلاف معجزه پیامبران پیشین که در دایره معینی از زمان و مکان قرار داشته و در برابر عده خاصی صورت گرفته است نباشد. قرآن معجزه ایست که مرزهای زمان و مکان را در هم شکسته و با ابدیت پیوسته، و به صورت یک معجزه جهانی و جاودانی در آمده است، بدیهی است یک دین جهانی و جاودانی باید یک چنین سند جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.

گزارش تخلف
بعدی